دختر عشق باباشه
87/11/24 :: 10:17 صبح
سوگند به شبنمهایی که پیش از بیدار شدن خورشید به دنیا می آیند و به گلهایی که خوشبوتر از همه خاطره
های زمین هستند.
از عشق گفتن و نوشتن آسان نیست.عشق کوچه ایست که در آن آهنگ اشتیاق قلبها را
می توان شنید.عشق افقی است آبی که نگاه بارانی عاشقان به آن دوخته شده است.
عشق نفس های کودکی شادمان است که از غصه های ریز و درشت عالم چیزی نمیداند.
تو از عشق چه میدانی؟اولین بار عشق را در کجا دیدی؟چه وقت با او حرف زدی؟
چه کسی به تو گفت عشق چه رنگی است؟عشق گاهی به رنگ آسمان است و
گاهی به رنگ پر پرستویی که به دنبال آشیان می گردد و گاهی دیگر به رنگ
آرزوهایی که در قلبهامان پنهان کرده ایم.من از عشق وضو میسازم.
من با عشق نماز می خوانم.من در عشق غرق می شوم
من بی عشق در کنج قفسی که میله هایش از حسرت است می پوسم.
من بی عشق می میرم.با عشق می توان حرف زد.با عشق می توان راه رفت.
با عشق می توان گریه کرد.با عشق می توان همه ی دیوارها را برداشت و به جای آن پنجره کاشت.
سوگند به چشمهای تو که همیشه بیدارند؛بزرگترین درس هستی جز این دو حرف نیست:
بی عشق نمی توان زیست..........
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
20860
65
4
دوست تمام شما هستم . لطفا با نظرات خود وبلاگتان را وسیعتر نمایید. متشکرم
:: لینک به وبلاگ ::
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::